کد خبر: ۳۲۲۰۷
تاریخ انتشار: ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۱ 07 May 2015

چه آن دلباختۀ چهل سال قبل که در مقدمۀ یادداشت از او سخن رفته بود وچه دوستان فعلی ،جملگی به یک طعنه سخن گفتند.

« نمی فهمی»

همان واژۀ آشنا .

بهترین ختم کلام برای پایان بخشیدن به هر گفتگویی که مغایر دیدگاه ماست.مناسبات اجتماعی ما با این واژه، خیلی نا آشنا نیست .افرادی که بدون دانش کافی، عادت کرده اند،از ارتفاع بالا سخن بگویند،از این واژه بهرۀ فراوانی برده اند.

باری نوشته ای که با عنوان «سِحر سیاه صادق هدایت»در فرارو و با عناوینی دیگر در برخی تارنماهای الکترونیکی از جمله تابناک،منتشر شد با انبوهی از واکنشها در کامنتهای فرارو و فضاهای مجازی محلی مواجه شد. بیش از آنکه نقدی بر نوشته داشته باشند ،کوبیدن نگارنده با طعنه های ناروا در دستور کارشان بود. دریغ از یک دلیل قوی و معنوی که ذهن آدمی در پناهش آرام گیرد. با این روشها ،گمان بردند در راه هدایتند، اما چو نیک بنگرند در دام هدایتند.

نگارنده در آن یادداشت، با بیان ارتباط سازمان یافتۀ ساختار اصلی رمان بوف کور با نویسندۀ آن،درکی دیگر از رمان باز گو کرده بود.اما در کنار سایر وهنها ،محترمانه ترین سخنی که شنید این بود که چرا برداشت شخصی خود را مطرح کرده ای؟چرا آثار وافکار پیشگامان را نخوانده ای؟ و.....

اینکه چگونه به آن رسیده بودندکه نخوانده است، خود حکایتی دیگر از غیب گویی وغیب دانی آنها ست.

سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت، در حیرتم که باده فروش از کجا شنید؟

اما در اینکه مدعیان تساهل،همانها که در سبک وسیاق خود حتی از قدسیان ملکوت هم علت خواهی میکنند چرا بدون ارائۀ دلیل مبینی برداشتی مغایر با طبع خود را در موضوعی بر نتافتند ،فراوان، توان گفت.لیکن به نظر می رسد که سخن در احتیاج ما واستغنای معشوق است،نازکدلان، همان سخنان را هم بر نخواهند تافت .لذا

راز دل همان به،نگفته مانَد.

گویی آنها حق دارند برای هر امری برداشت شخصی خود را مطرح کنند اما طرح هر برداشتی که مزاحم قالبهای ذهنی آنهاست، ذَنب لا یَغفَر است.

حال که بوف کور هدایت به «فیل در تاریکی » مولوی تبدیل شده و از«بی بی سی »گرفته تا سایر رسانه های خارجی،بینندگان خود را بر تماشای میوۀ آن می خوانند چرا پذیرفتن این نکته امر مشکلی بود که شخصی هم تماشاگر بستان آن باشد؟

داستان معروفی از مولانا است که جمعی در دیجور سیاهی و تاریکی شب در صدد کشف هویت موجودی بر آمده بودند،اما

دیدنش با چشم ،چون ممکن نبود، اندر آن تاریکیش کف می بسود

یکی پشت آنرا لمس میکرد وآنرا تخته سنگی بزرگ میدانست،یکی دستی بر پای آن میکشید وآنرا ستونی محکم تصور می کرد ،یکی گوشش را تکان می داد وباد بزنش می پنداشت و.....

آن موجود عظیم الجثه،فیلی بزرگ بود که اینچنین همگان را سر کار گذاشته بود.

خلاصه

همچنین هر یک به جزوی که رسید، فهم آن می کرد هرجا می شنید

از نظرگه، گفتشان شد مختلف ، آن یکی دالش لقب داد، این الف

به مصداق این حکایت، راقم آن یادداشت نیز بر استواری دیدگاه خود در میان صدها نظر استوار ونااستوار از این اثر تاکید نداشت و پیشاپیش آمادۀ دریافت هرگونه نقد وایراد منطقی بود که بر او ببارد.لیکن آنگونه نشد.دریافتی ها با ادعا های مدارا گران همخوانی نداشت.

برخی نگارنده را با بیانی تحکم آمیز به خواندن نقدهای ادبی در مورد این اثر ارجاع دادند. سمعا وطاعتا،فرمانشان قبلا اجرا شده است اما سخن یادداشت نقد ادبی رمان نیست.

اگر یک ناقد ادبی در بررسی یک اثر صرفا به جنبه های هنری ،فلسفی آن توجه میکند ، یک کارشناس جامعه شناسی ،روانشناسی،و.... در نگاه به آن، چشمی به ویژگی های شخصیتی، روانی وزیست اجتماعی خالق اثر دارد.خاصه که ما با اثری مواجه باشیم که در میان دهها اثر از آن نویسنده، مشهورترین ومعروفترین آنهاباشد.

در مورد آثار معروف جهان نیز، کسانی بوده اند که بر ویژگیهای خاص روحی،روانی نویسنده وتاثیر آن بر آثارشان انگشت تاکید نهاده اند.کسانی در نقد رمان « برادران کارامازوف» تا بدانجا پیش رفتند که آن را ناشی از روان پریشی افراطی «داستایو فسکی»دانستند و حتی تمایلات جنایتکارانۀ او را بر خلق آن اثر بی تاثیر ندانستند. اما کسی از این گفته بر آنها نشورید و خوشبختانه ستون فقرات داستایوفسکی وادبیات روسیه هم از این گفته ها نلرزید.در مورد هدایت که چنین گفته ای مطرح نشده است بر آشفتگی دوستان از چه بود؟

مگر نه اینکه هر اثر ادبی، مبانی فکری مشخصی دارد وهیچ مبنای فکری هم در سیطرۀ انحصاری یک رشتۀ خاص نیست.چرا ممکن نباشد که یک اثر ادبی را مرتبط با خود صاحب اثر ودیدگاههای او نیز بررسی کرد؟

به هر تقدیر ،روحیۀ هدایت وبرداشت او از تاریخ،سیاست و زندگی ،خاص ومنحصر بفرد بود واین در زندگی او قابل کتمان نیست. متاسفانه در تمام طول زندگی نه چندان بلند خود از همه نظر تنها زیست. عمر او در انزوا سپری شد .ازدواج نکرد.همان روحیه باعث شد که او در همۀ مراحل زندگی توفیق مورد انتظارنیابد و.....

حال چه ایرادی دارد که کسی بگوید ،این ویژگیهای روحی ،روانی بر ساختار ومختصات بوف کور هم تاثیر داشته است؟

اینکه نویسنده می گوید در زندگی زخم‌هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می‌خورد.این دردها را نمی‌شود به‌کسی اظهار کرد..... در این‌جور مواقع هر کس به‌یک عادت قویخود، به‌یک وسواس خود پناهنده می‌شود.حجار سنگ تراشی میکند،نویسنده می نویسد و .... در این مواقع است که یک هنرمند حقیقی از خودش شاه‌کاری به‌وجود می آورد و....

گویای چیست؟

بسیار خوب. این شاهکار با تمام ویژگیهایی که در آن است در بوف کور بوجود آمده است .بهتر است ما هم آنرا متصف به خود رویی نکنیم ،چرا که از آن دست که می پروردش می روید.

کسی کتمان نمی کند که صادق هدایت با آن ذهن سیال و توانمند، آشنایی کافی با مکاتب مختلف فکری وادبی داشت .هم با رئال آشنا بود هم با سوررئال. اما نه با رئال کنار آمد و نه با سوررئال.هم زندگی وهم اثر او نشان میدهد که وی در هیچکدام از دنیای واقعیت و فرا واقعیت به وحدت وآشتی ذهنی نرسیده است.گویی که این تعارض در یک فضای یاس آلود و نا امیدکننده به دنیای واقعیت وفرا واقعیت ذهن او مرتبا،پیام منفی داده اند .

زبان هدایت در قسمتهای محدودی از رمان اندکی جنبۀ رئالیستیک هم دارد واز همان زاویه هم می توان استنباط کرد که نویسنده به جنبه های جسمانی،دنیایی وزمینی هم پرداخته است ،اما همان جنبه هم مورد انزجار ونفرت اوست.درآن بخشها او تلاش دارد که حداقل این ابعاد را تا سطح توقعات خود ارتقا بخشد.اما شور بختانه جز کشتن همۀ آرزوها راهی دیگر پیش روی خود نمی بیند و چنین ناکامی در زندگی رئال خود هدایت هم هویداست .

صادق هدایت در بوف کور با استنباطی از کلیات تاریخ ویا به هر تعبیر واستنباطی که از سرشت انسان دارد،محیط پیرامون را جز رجّاله نمی بیند.اعتقاد دارد که همه در رجّالگی خویش غوطه ورند.قهرمان داستان دریک فضای محض بد بینی قرار دارد.از همان نظر بود که گفته شد چنین بروندادی از نگاه به پیرامون، میتواند،یک افکار عریان وبی رحمانه ای ،تحویل خوانندگانش دهد که در صورت تاثیر گرفتن از آن به غیر از«نیهیلیسم» ره به جایی نبرند. متعجبم که چرا دوستان از این سخن بر آشفتند که به رغم توانمندی قلم صادق هدایت در بوف کور، اثری که از آن برای خواننده باقی می ماند سفید نیست، تاریک است و این تنها، سخن نگارنده نیست.

« به طور کلی فضای همۀ صحنه های بوف کور با تاریکی همراه است واگر سخن از روشنی باشد این روشنایی ضعیف وموقتی است..... »

داستان یک روح .سیروس شمیسا ص(82)

ناکامی در کنار آمدن با واقعیات چه در کلیاتی از سرشت انسان به گونه ای که برخی از هدایت شناسان از جمله دکتر سیروس شمیسا استنباط کرده است ونظر نگارنده به آن نزدیک است وچه در کلیات تاریخ ایران به گونه ای که برخی با نگاه تاریخی،سیاسی اجتماعی اثر او را به مشروطیت و نهایتا دورۀ رضا شاهی پیوند داده اند،در بوف کور آشکار است.نگارنده هیچ مجادله ای با فهم وتعابیر گوناگون از بوف کور ندارد.بلکه به وجه اختصار، شرح پیوند ارگانیک بوف کور با روح وروان نویسندۀ رمان مد نظر اوست.

نگاه ناامیدانۀ نویسنده که او را برای تبیین سرنوشت محتوم« خنزر پنزری» از سرشت انسان هدایت می کند ،در جای جای رمان آشکار است. هیچ کاراکتری در رمان هدایت نقش مثبت ایفا نمیکند وتنها عشق راستین ورویایی او هم جای در غیرممکنهای ذهنی او دارد.

نگاه مثبت هدایت به عشق اثیری خود کاملا نگاه غار افلاطونی است.او نتوانسته است هیچ پیوندی با آن عشق رویایی خود برقرار کند. همچون شعاعی فقط یکبار بر او درخشیده است.یک ستارۀ پرنده بوده که به صورت یک زن بر اوتجلی کرده است .مابقی شخصیتهای رمان هرچه هست رجّاله ولکّاته است.

قهرمان داستان،را چه در داخل رمان بدانید ویا خارج از آن تلقی کنید که رمان «سایه ای»از اوست،فردی کاملا منزوی وتنهاست.سرنوشت نهایی قهرمان در رمان مسکوت است وفهم آن به خواننده واگذار شده است.اما ارثیۀ شوم مادر یعنی همان شراب کهنۀ آمیخته به زهر که با آن پدر ،عمو، عشق اثیری و... به کام مرگ رفته اند در انتظار خود او هم هست.و مع الاسف در انتظار خود صادق هدایت نیز در آپارتمانی از حومه های پاریس در فرانسه. چه شباهتی!

ادعای شگفت انگیزی نیست که بگوییم ساختار بوف کور به قدری تلخ است که خود نویسنده را هم قربانی خود ساخته است.

« جدال وتعارض او با کسی که باید با او تبدیل به وجود متحد شود به حدی قوی است که بعدها در زندگی واقعی خود هدایت هم تاثیر می گذارد واو خود را از بین می برد.»

داستان یک روح .سیروس شمیسا ص(36)

ما در دو بخش رمان بوف کور با سایه ای از خود نویسنده در دو مرحله از زندگی او مواجه هستیم .دو وجه متمایز از یک کاراکتر واحد ، که آرام آرام او را به سوی مرگ و ناامیدی می برد ،در رمان آشکار است.

سخنی گزاف نیست که بوف کور ،به هیچ وجه داستان محض خیالی نویسنده نیست،بلکه یک قضاوت در مورد هستی وسرشت انسان است که عشق رویایی وراستینش برای همیشه به کام مرگ رفته است و او به ازدواجی اکراه آمیز با «لکّاته ای» تن داده است. حالا او نسبت به لکّاته با هر تعبیری که از این بیان سمبلیک او داشته باشیم،همه جور احساس را به طور همزمان دارد.احساسی از نوع خوبی،بدی،نا امیدی،نفرت ،عشق ،کینه ،التماس ،عجز وناتوانی از همه نوع آن که کل وجود قهرمان داستان را در بر گرفته است ودر نهایت ناکام از اجابت کوچکترین خواسته اش به کشتن او هم مبادرت می ورزد. وخود به مرد «خنزر پنزری» تبدیل می شود که همیشه از او نفرت دارد.صادق هدایت سرنوشت «خنزر پنزری» را برای سرشت انسان سرنوشتی محتوم میداند که بر کلیه مراحل زندگی ومرگ او هم سایه انداخته است. گفته است که هیچ انسانی ایده آل ذهنی او نیست وهمۀ انسانها سر نوشت «خنزر پنزری» دارند.با وصف وهن آمیزی که نویسنده از این واژه دارد، توصیفی تلختر و خوفناکتر از آن برای موجودی که تاج کَرََّمنا بر سر اوست نمی توان ارائه داد.

چرا دوستانی از ذکر این واقعیت می رنجند که زبان هدایت در بوف کور فاصلۀ پر مخافتی با ذات کرامت انسانی دارد.انسان در ذات حقیقی وانسانی خود موجودی زیبا،دوست داشتنی و وجهی از خداوند بر روی زمین است.هیچ نشانه وقرابتی از این تصویر را نسبت به انسان در بوف کور نمی بینیم.

خلق ما بر صورت خود کرد حق، وصف ما از وصف او گیرد سَبَق

تاج کَرّمناست بر فَرقِ سرت طوقِ اعطیناک، آویز برت

چنین تصویری از انسان با تصویر محتوم «خنزر پنزری» هدایت از او فرسنگها فاصله دارد.

تمام تلاش نگارنده در آن یادداشت براین بود که بگوید رمان بوف کور میوه ای تلخ است وتلخی آن بیش از همه ناشی از تلخی بستان آنست. مگر اینکه کسی ادعا کند که نه میوه، تلخ است ونه بستان آن، که در آنصورت مجادله ای با اونیست.

کامش شیرین باد .

مالک رضایی

اشتراک گذاری
نظرات بینندگان
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۴
زینالی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۸ - ۱۳۹۴/۰۲/۱۹
کتاب تأویل بوف کور را هم بخوان، شمیسا وحی منزل نیست، سیاستمدار منتقد ادبی نیست،‌ اگه هم باشه باید توی خط مشی خودش بنویسه نه ای که یه اصلاح طلب با مشی محمدرضا سرشار نقد بنویسه که بی بی سی چی گفت! نمیشه کت و شلوار اتوکرده پوشید و خنزرپنزری شد؟
پاسخ ها
بهزاد
| Iran, Islamic Republic of |
۱۶:۱۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۵
لابد تاویل بوف کور وحی منزل است .
این به چه زبانی بگوید که من برداشت شخصی خودم را مطرح می کنم واگر شما نسبت به این برداشت ایرادی انتقادی داری بگو .وگرنه اینو بخوان اونو بخوان از بی بی سی حرف نزن و.... که نشد حرف
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۵۳ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۹
بلاخره امثال اقاي زينالي هم ي جورايي بايد خودشون رو مطرح كنن!!
پاسخ ها
ناشناس
| Iran, Islamic Republic of |
۱۶:۱۷ - ۱۳۹۴/۰۴/۱۵
بلاخره نه بالاخره
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار