برایت گفت وگویی را تعریف می کنم که بسیاری از مسائل بر سر تصمیم جنگ علیه ایران را روشن می کند و نشان می دهد که تصمیم به انجام آن یک سال قبل از وقوع آن اتخاذ شده بود.
کد خبر: ۲۱۴۶۸۴
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۹:۱۸ 18 April 2016
برایت گفت وگویی را تعریف می کنم که بسیاری از مسائل بر سر تصمیم جنگ علیه ایران را روشن می کند و نشان می دهد که تصمیم به انجام آن یک سال قبل از وقوع آن اتخاذ شده بود. در سپتامبر 1979 در کوبا نشست جنبش عدم تعهد برگزار شد و صدام ریاست هیئت عراقی را بر عهده داشت، یعنی دو ماه قبل از این که رئیس جمهور شود. و من هم در این نشست به عنوان عضوی از هیئت عراقی شرکت کردم. ریاست هیئت ایرانی را دکتر ابراهیم یزدی که بعد از پیروزی انقلاب وزیر امور خارجه شده بود، بر عهده داشت.

در حاشیه نشست دیداری میان صدام و یزدی برگزار شد که من هم حاضر بودم. روابط میان دو کشور تا اندازه ای متشنج شده بود. نه فقط به دلیل تغییری که در ایران به وجود آمده بود و شعارهایی که ایران سر می داد، بلکه به دلیل درگیری های مرزی میان دو کشور.

در دیداری که میان صدام و یزدی انجام شد صحبت ها خیلی سازنده و ایجابی و مهم بودند. دیدار در حالی به پایان رسید که دو طرف توافق کردند که گفت وگوها را در سطوح عالی دنبال کنند. برای بدرقه وزیر امور خارجه ایران از محل خارج شدم و بعدا به مقر صدام بازگشتم که دیدم به سرعت به سمت باغ خارج شده است، من هم به دنبالش رفتم. حقیقت این است که فضای ایجابی دیدار مرا بیشتر ترغیب کرد که بخواهم او را قانع کنم که مشکلات باید از طریق ابزارهای مسالمت آمیز حل و فصل شوند برای این که من مخاطرات آغاز جنگ بین عراق و ایران را که بارها از کنترل خارج شده بود، درک می کردم.
این رغبت نزد من دائما افزایش می یافت که من شخصا رئیس جمهور را در این زمینه قانع کنم و فکر کردم که فضای جلسه می تواند مرا برای ورود به این مبحث ترغیب کند به ویژه که ما به تنهایی می توانستیم بر سر آن صحبت کنیم.

شروع کردم درباره اهمیت راه حل مسالمت آمیز و انجام مذاکرات و دیدارها صحبته کردن. و گفتم که ما دو کشور همسایه هستیم و هر کشوری نیاز به ساخت اقتصاد خود و ایجاد فرصت های آموزشی و علمی برای فرزندانش دارد.  اضافه کردم که جنگ همیشه راهی برای حل مشکلات نیست. بلکه مشکلات را پیچیده تر و مضاعف تر می کند به ویژه اگر پشت سر خود حساسیت های تاریخی هم داشته باشد. صدام به حرفم گوش می کرد. توانایی شنیدن از صفات او بود.

وقتی که حرفم تمام شد، صدام شروع به صحبت کرد و گفت: «صلاح متوجه باش. این فرصت هر صد سال یک بار به وجود می آید. این فرصت امروز به وجود آمده است. سرهای ایرانی ها را می شکنیم و وجب به وجب خاکی که اشغال کرده اند را بر می گردانیم. و شط العرب را باز می گردانیم.»

با چشمان از حدقه در آمده به او خیره نگاه می کردم و او اضافه کرد: «این حرف راه حل مسالمت آمیز و راه حل انسانی و حل مشکلات با ایران را نمی خواهم بار دیگر ابدا از زبانت بشنوم. خودت را برای سازمان ملل آماده کن. حرفی که به تو می زنم را گوش کن. سرهای ایرانی ها را می شکنم و وجب به وجب از خاک خرمشهر تا شط العرب را بر می گردانم.»

حرف صدام کاملا با فضای جلسه متفاوت بود، او خیلی وارد بود به این که آن چه فکر می کند را مخفی کند. فکر می کرد در برابرش فرصتی تاریخی به وجود آمده است تا بتواند ایران را ادب کند، ایرانی که درگیر مسائل داخلی اش بود و ارتشش در حال فروپاشی بود.

با حرف صدام احساس خطر کردم، دیدم که لحن کورکورانه حمله دارد. حد و مرزهایم را می دانستم، من با مردی حرف می زدم که دو ماه قبل 54 نفر از رهبران و اعضای کادر حزبی را فردای گرفتن ریاست سربه نیست کرده بود. احساسی به من دست داد که به من می گفت امور به سمت یک فاجعه در حرکت است.

روشن شده بود که صدام میخخواهد تصفیه حساب های تاریخی با ایران، قبل از آن که خودش را بازیابد و باثبات شود، انجام دهد. کما این که آغاز جنگ با ایران در نظر صدام فرصتی برای اعلام ایجاد عراق قدرتمند به عنوانه بازیگری اصلی در منطقه و اعلام این که صدام به قوی ترین بازیگر در آن تبدیل شده است، بود.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار