12 اردیبهشت روز شهادت استاد آیتالله مرتضی مطهری معلم اخلاق، ایثار و شهید مبارزه در اره تربیت اسلامی است و این روز به نام مقدس معلم نامگذاری شده است.
معلمی شغل انبیاست و باید در هر جامعه ای معلمان مورد احترام خاص قرار گیرند چه بسیار زیبا و زیبنده است که قدردان واقعی زحمات معلمان گذشته خود باشیم و در این روز که به نام آنها نامگذاری شده از آنها تقدیر و تشکر کنیم از زحماتی که برای آموزش و تربیت ما کشیدهاند قدردانی کنیم.
به همین منظور به سراغ یکی از معلمهای باتجربه و قدیمی سیسخت رفتیم که حق بسیاری بر گردن بسیاری از سیسختیها دارد.
مقدم صیادی معلم باز نشسته، نمونه و مهربان مقطع ابتدایی که در طول 30 سال خدمت مقدس معلمی، شاگردان شایستهای تعلیم داده است و هم اکنون با دیدن آنها به خود افتخار می کند که توانسته چنین افراد شایسته و موثری تحویل جامعه دهد.
صحبت خود را با تبریک و تهنیت روز معلم و یاد و خاطره استاد مطهری آغاز می کند و با نطق زیبا و ادبی خود شعری از فردوسی میگوید و سپس از خاطرات دوران مدرسه میگوید.
وی سلامت نفس و نیک اندیشی و فرهنگ کار در شهر سیسخت را مدیون تفکراتی میداند که در شهر سیسخت حاکم بوده است شهری که مردمانش با کار و تلاش و همت در استان که نه بلکه در کل کشور معروفند.
صیادی از سربلندی شهر سیسخت و مردم آن میگوید که در اوج نداریها و مشکلات آن روزهایی که همه دنبال زمین و ملک و تفنگ و سایر خواستههای مادی بودند سیسختیها تقاضای معلم از حکومتها میکردند تا امروز نام نیکی برای این شهر و منطقه بر جای بماند.
این معلم قدیمی شهر سیسخت معتقد است که سیسخت بر پایه علم و دانش و احترام به معلم توانسته جایگاه علمی در استان و کشور داشته باشد و نخبگانی تربیت کرده که مانند و نمونه آنها را کمتر جای کشور میتوان دید پزشکان و کارشناسان و متخصصانی که فرزند دیار علم و دانش هستند آن هم به واسطه احترامی که برای جایگاه معلم قائل بودهاند.
از دانش آموزانی میگوید که باعث افتخار و سربلندی هستند و میگوید: دانش آموزان زیادی که بنده به آنها افتخار میکنم و باعث خوشحالی من است که توانستم چنین شخصیتهایی را تربیت کنم و امروز شهر سیسخت و استان کهگیلویه و بویراحمد به داشتن چنین افرادی افتخار میکند.
صیادی از شیرینترین خاطره دوران تدریس دارید برایمان میگوید که چارهای نداشتیم اوایل سال 62 بود و وسیله نقلیه برای رفتن به روستاها خیلی کم بود و ما مجبور بودیم جیره غذایی برای چندین روز ببریم که در یکی از آن روزها همکاران گفتند که مواد غذایی نداریم و نمی توانیم به شهر برویم.
در اینجا بود که به فکر چاره ای برای تهیه غذا افتادم و به همکارانم گفتم بگزارید درس هنر را من برای دانش آموزان کار کنم.
موقع درس هنر یک شتر را پای تخته کشیدم و گفتم باید این شتر را روی چوب برش بزنید و برایم بیاورید که داد همه دانش آموزان بلند شد و گفتند خیلی سخته و ما نمیتوانیم،گفتم برای کار هنری باید یه کاردستی قشنگی بیاورید که دانشآموزان گفتند تخم مرغ رنگ میکنیم و میآوریم.
صبح روز بعد حدود 90 تخممرغ زیبا و هنرمندانه در کلاس جمع شد هم بچهها ذوق هنری خود را نشان دادند هم ما توانستیم حدود دو هفته از آنها استفاده کنیم هر چند که مردم خیلی محبت میکردند اما در آن روزهای سخت دیگر واقعا شرمنده مردم بودیم و راهی هم نداشتیم تا وقفهای در آموزش ایجاد نشود.
روز جمعه بود و باران شدید میبارید و هوا هم سرد بود، همکارانم که حدود 15 نفری بودند به منزل من آمدند و من باید شام برای آنها تدارک میدیدم. خاطره دیگر آشپزی نمونه است زمانی که در روستا مشغول درس دادن بودیم معمولا رسم بود معلمهای روستاها هر جمعه جمع میشدند و به خانه یکی از معلمان میرفتند و در آنجا نهار و شام دور هم بودند.
هوا تاریک شده بود و برق هم نداشتیم و امکانات هم نداشتیم، بنابراین به یکی از دانش آموزان گفتم از روستا دو تا مرغ برایم بخرد و بیاورد و خودم هم رفتم در یکی از کلاسها و چراغ نفتی را روشن کردم و قابلمه را روی چراغ گذاشتم و مقداری برنج درون قابلمه ریختم تا برای همکارانم شام آماده کنم.